کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

پیشرفت در حرف زدن

سلام عشقم تا به حال بجز کلمات مامان و بابا و شیر و داغ و عدیدم که منظورت کلمه عزیزم است همه کلمه ها را سیلاب اول  می گفتی ولی دو سه روزه که کلمات دیگه ای را هم کامل می گی. جارو دایی پنیر نون دالی باز دکتر چایی مایین (ماشین) بریی(برقی)     بایی (باطری) و ... راستی به شمع می گفتی "هم" ولی حالا می گی شمع. قربون حرف زدنت برم.   وقتی از خواب بیدار می شی می گی "س" با فتحه یعنی سلام. قربون سلام کردنت بره مامانت. البته با تلفن هم که می خواهی حرف بزنی اول همینو می گی.   با تلفن با خانم دایی حسین صحبت می کردی گفتی زن که منظورت زن دایی هست خیلی برام ج...
24 ارديبهشت 1392

آهار

ر وز پنج شنبه صبح زود با یک گروه کوهنوردی به همراه بابایی و خاله پروانه و هانی به آهار رفتیم. یک ساعت و 40 دقیقه تا امامزاده پیاده روی بود که شما تو بغل بابایی بودی و حتی جاهای هموار را هم همکاری نکردی. درخت ها پر از شکوفه بودند واقعا زیبا و دیدنی بود. من و خاله پروانه و کورش خان در محوطه امامزاده اتراق کردیم وبقیه بالاتر رفتند و برای ناهار برگشتند. در این فاصله و تا زمان برگشت شما فقط می خواستی با آب بازی کنی. کلی کیف کردی. ...
22 ارديبهشت 1392

کارهای جدید کورش در یک ماه اخیر

پسر گلم سلام چند تا از کارهای جدید و با مزه ات را که فرصت نکرده بودم بنویسم را در این پست می نویسم. اخیرا اخم کردن را یاد گرفتی و ما را نگاه می کنی و اخم می کنی تا می گیم چه اخمی کردی شروع به خندیدن می کنی قربون اون اخمات  برم. از توی اتاقت خودکار یا مداد و دفتر و خط کش بر می داری و می آری روی میز پذیرایی و شروع به خط خطی کردن دفترت می کنی اینقدر این کار را قشنگ انجام می دی انگار یک پسر سه چهار ساله هستی که می خواهی نقاشی کنی خیلی با جدیت. وقتی بابا می خواد بیرون بره و لباس می پوشه از توی اتاقت لباس میاری که بپوشونیم بهت و با بابا بری. می گی "ش کا" یعنی شلوار و کاپشن که منظور همون سویشرته. قربون عقل کوچولوت برم. ...
22 ارديبهشت 1392

غذا خوردن کورش

عزیزم از 7 اردیبهشت در مورد غذا خوردن اعلام استقلال کردی یعنی می گی فقط خودت به تنهایی غذا بخوری. قاشق بالا می بری ولی تا برسه به دهانت خالی شده. عزیزم کلی تلاش می کنی یک مقدار با دست و یک مقدار با قاشق می خوری ولی نمی ذاری ما بهت غذا بدیم با کلی کلک اگه بتونیم چند تا قاشق بهت می دیم. ...
21 ارديبهشت 1392

چکاپ 16 ماهگی

سلام سرماخوردگی پسر گلم طولانی شد و به دکتر مراجعه کردیم. متاسفانه باید آنتی بیوتیک بخوری. توی مطب دکتر خیلی گریه کردی از وقتی که دکتر را شناختی هر دفعه پا توی اتاقش می گذاریم شروع به گریه می کنی.  با هیچ چیزی آروم نمی شی. من همیشه فکر می کردم بچه ها رو می ترسونن اینجوری تو مطب دکتر ها ضعف و غش می کنن ولی نه این ترس چیز دیگه ای هست که ما سر در نمی آریم. وزن: 11.200 قد:86 خوشبختانه این ماه وزن گیری بهتری داشتی و آهنگ رشدت خوبه. راستی من یادم رفته بود در آمدن دو تا دندان نیش پایینتو بنویسم در حال حاضر 16 دندان داری قربونت برم. یکمی کورش پای چپشو به سمت بیرون می ذاره و به همین دلیل قرار شد به ارتوپد کودکان مر...
9 ارديبهشت 1392

فوت بابا بزرگ

پدربزرگ عزیزت ( سید ابراهیم سجادی) روز 23 فروردین در سن 93 سالگی دار فانی را وداع گفت وبه سوی پرودگار شتافت. روحش شاد. پدربزرگ از مردان بزرگ روزگار بودند. ایشان دانشسرا رفته بودند. دبیر ریاضی و مدیر دبیرستان بودند و چند سالی مدیر ثبت خمین و گلپایگان بودند. تقریبا تا اواخر عمر هر روز قرآن و کتاب می خواندند. ما از 23 تا 30 ام فروردین گلپایگان بودیم و تو برای عمو ها و عمه ها و مامان بزرگت (خانم) کلی دلبری کردی. جمعه بعد از ظهر به تهران برگشتیم و متاسفانه سرما خوردی و هنوز کسالتت خوب نشده. امیدوارم همیشه سلامت باشی و غم نبینیم.   ...
3 ارديبهشت 1392
1